♥دنيای شيرين من♥
رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی ! رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه . و تو که دستهایت سایه بانی بود بر بی کسی های من ... تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در می یابی تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری. افسوس... افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من و حتی ساده مثل سادگی هایم ! من ماندم و یک عمر خاطره و من حتی رفتنت را باور نکردم ... کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم ! کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود کاش می فهمیدی بی تو دل تاب نمی آورد ... رفتی و گریه هایم را ندیدی و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم که .... قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به تو دل بستم و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی ؟!! که چرا تو از راه رسیدی و پادشاه تک تک این ترانه ها شدی ؟!! ترانه ها یی که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را باور نکردی ! گناهت را می بخشم ! می بخشمت که از من دل بریدی و حتی ندیدی که بی تو چه بر سر این ترانه ها می آید ! ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و بغضی که از هرچه بود از شادی نبود ! بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که بعد رفتن تو غرق اشک شد و تو حتی به این اشکها اعتنا نکردی ! اعتنا نکردی به حرمت ترانه ها یی که تنها سهم من از چشمانت بود ! به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد ! به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم !(یادت هست ؟ ) نه ! تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان جادویی توام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)


.gif)

яima |